دختر شیرین ما
عزیز دل مادر
خیلی دلم می خواد هر روز فرصت کنم بیام اینجا و از شیرین کاریا و خوشمزگیات بنویسم... تا همیشه یادم بمونه چه روزایی رو طی کردی تا بزرگ شدی
نمی دونم برنامه ریزی نادرست من نمی ذاره یا خستگی و بیخوابیهایی که همیشه داشتم و دارم،که گاهی حوصله ای برام باقی نمی ذاره.....
شیرین عسل من.. این روزا بیشتر از همیشه ازمون دل می بری
چند روزیه که خیلی شیرین و معنا دار منو "ماما " صدا می کنی.
با اینکه خیلی وقته این کلمه رو میگی اما روزهای پیش حس می کردم که هنوز تفاوت بین کلمه مامان و بابا رو نمی دونی
حتی گاهی منو "بابا "صدا می کردی و یا هرکس دیگه ای رو
اما این روزا وقتی برای چند دقیقه ای منو نمی بینی.. مثلا وقتی میرم توی دستشویی و پیش بابا هستی، میای پشت در و در می زنی و خیلی بلند و پشت سر هم می گی "ماما، ماما، ماما"
وقتی بابا کلید توی قفل درمیندازه و صدای باز شدن در خونه رو می شنوی و می فهمی که بابا از سر کار برگشته با هیجان زیاد میگی "بابا" و بدو بدو میری سمتش و دستاتو باز می کنی تا بغلت کنه و بابا چقدر ذوق می کنه از این لحظه شیرین
البته خیلی وقته که این کارو می کنی. از وقتی که خیلی کوچولوتر بودی... و هنوز هم عادتت ترک نشده
از هرکسی بیشتر به من وابسته ای. توی خونه و موقع کار کردن من،بابا هرجوری سعی کنه تا باهات بازی کنه که خیلی دور و بر من نیای تا به کارم برسم بازم موفق نمیشه.. گاهی به حالت دو میای توی آشپزخونه و تا صدای قدمای بابا رو می شنوی که داره میاد دنبالت با جیغ ناشی از هیجانت می چسبی به من، لباسمو محکم می گیری تو دستت و پشتم قایم میشی
بعد وقتی بابا رو می بینی جیغت بلندتر میشه و بلند بلند می خندی و برات میشه یه بازی هیجان انگیز، فرار کردن از دست بابا
شبها قبل از خواب وقتی همه چراغا خاموشه و من و بابا تو رخت خوابیم، برای مقابله با خواب بلند میشی و کشوی اسباب بازیاتو می کشی و همه شونو می ریزی بیرون و شروع می کنی به شیطنت و بازیگوشی
صبح ها وقتی که از خواب بیدار میشی گاهی سعی می کنی تا با انگشتای کوچولوت، پلک های سنگین و خسته منو وا کنی و وقتی موفق نمیشی می زنی زیر گریه یا نق نق میکنی
وقتی ازمون چیزی می خوای و بهت نمیدیم گاهی قهر می کنی.. سرتو فرو می بری توی مبل و پشت به ما گریه می کنی و دیگه مگه می تونیم در مقابل این همه ناز آوردن و دل بردنت، تو رو به خواسته ت نرسونیم
شدیدا عاشق حموم و آب بازی هستی
توی حموم شیر های آب رو باز می کنی و می چرخونی
از اینکه آب یهو. سرد میشه و می ریزه روت به هیجان میای و قاه قاه در حالیکه نفست بند اومده از سردی آب، می خندی
حیوونا رو دوست داری و هر وقت حیوونی می بینی از خودت صداهای عجیب غریب در میاری اما بین همه صداها قدقد و میو میو رو خوب بلدی
وقتی با بابا بیرون هستیم و برای کاری از ماشین پیاده میشه فوری می شینی پشت فرمون و با نگاه شیطنت آمیز به من نگاه می کنی و بوق می زنی یا راهنما یا شیشه پاک کن رو به کار میندازی یا شیشه ماشینو پایین میدی و از این کارا خیلی لذت می بری
خیلی شیرین کاریا می کنی که ان شالله فرصت بیشتری پیدا کنم تا همه شو برات بنویسم عزیزکم
اما خلاصه کلام اینقدر شیرین و ماهی که حتی تصور یک لحظه نداشتنت و یا دور بودنت از خودمون رو نمی تونیم بکنیم دختر قشنگم
من و بابایی هر دو عاشقتیم و همیشه عاشقت می مونیم نفس ما