گله های این روزات 🥴
امروز همینجوری که نشسته بودم و کنارم داشتی ورجه وورجه می کردی یهو برگشتی گفتی ماماااان ! چرا منو انتخاب کردی ؟؟؟ من دوسِت ندارم ! من دوس نداشتم تو مامانم باشی گفتم : پس تو دوست نداشتی من مامانت باشم؟ ولی من خیلی تو رو دوست دارم چیکار کنم که تو هم دوسم داشته باشی؟ یه کم فکر کردی بعد گفتی اگه این کارایی که میگم بکنی دوسِت دارم گفتم بگو ، چیکار کنم گفتی با هم میریم اشپزخونه اون چیزی که من میگمو درست می کنیم بعدشم تو باید برای من از اون لباس هایی که شکل حیوونه بخری همه مدلشو و اجازه بدی وقتی میرم مهمونی هم تنم کنم اصلا هرجا خواستم برم تنم کنم گفتم باشه ! از اون با...